جدول جو
جدول جو

معنی خت بزان - جستجوی لغت در جدول جو

خت بزان
تراشیدن نوک قلم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ بُ)
دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری به نهمله و 7/5 هزارگزی جنوب راه مالرو به آبدانان. این ده در کوهستان قرار دارد و منطقه ای است گرمسیری با 380 تن سکنه که آب آن از چشمه تأمین میشود. مردم آن در زمستانها بمرز عراق می روند و در دو محل بفاصله 3 هزارگزی که به علیا و سفلی مشهور است، زندگی می کنند. سکنۀ علیا 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 3800 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از: چوب سرخ، باریک آباد، احمدآباد نرگسی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ بُ)
احتفالی برای بریدن جامه های عروسی. رسم اندازه گرفتن و قطع کردن جامه های عروس. (یادداشت مؤلف). آیینی است که با تشریفات خاصی روز بریدن جامه های عروسی برای عروسان انجام دهند. رجوع به رخت دوزان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخت زبان
تصویر سخت زبان
دشنام دهنده فحاش
فرهنگ لغت هوشیار
جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بروز صدایی ضعیف و نامفهوم
فرهنگ گویش مازندرانی
ریش در آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۴۲۰۰متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
در آغوش کشیدن، بغل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ریختن ناگهانی آب از ظرف و از بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدار کردن به قصد مواظبت، ذبح کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش
فرهنگ گویش مازندرانی
طفره رفتن، باریدن باران به صورت مورب
فرهنگ گویش مازندرانی
پذیرفتن بره های غیر، توسط گوسفند شیرده
فرهنگ گویش مازندرانی
صید ماهی با سه شاخه ی آهنی
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده کردن خاک
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن هیزم به قصد ذخیره سازی
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگام نورافشانی آفتاب، طلوع خورشید
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و سنگین شدن، چربی آوردن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بندی کردن، بند زدن ظروف چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
کفک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی